انشاطور

آنچه بر زبان نآید قلم جورش بر دوش کشد

انشاطور

آنچه بر زبان نآید قلم جورش بر دوش کشد

سلام
من فرشادم
اما دوستان نزدیکم لطف دارن و دامیین صدام میکنن...
راستش جاهایی که زبونم نتونست باهام راه بیاد
تنها رفیقام کاغذ و قلمم بودن
دوستای بامعرفتی هستن
خواستم باشمام آشنا شن

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

امید؛مرگ تدریجی

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۲ نظر

یه بار شنیدم که گفت آدما با امید زندن
عااااام...
کاش انقد دروغگو نبود

نگار

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۵ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۵ نظر

و اما...

از اشعاری که وقتی دلم سمت عشق پر می کشه می سرایمsmiley

خودم خیلی دوسش دارم؛خداکنه شمام دلتون باهاش همراه شهwink

 

آن جا که قلم می رقصد،جای زبان بازی نیست!

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۶ نظر

دره ای به اسم تنهائی

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۲ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۳ نظر

اگر چشم دل را گشودن بتوانیم،

می بینیم هر متنی صرفا برای خواندن نیست!

گاهی باید چشمان خود را ببندیم و به کلمات اجازه دهیم بدون واسطه خودشان را معرفی کنند...

اشعار ناپختهٔ یک ذهن خط خطی

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۲۰ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۴ نظر

سلام سلام سلاااام...

بی مقدمه بگم(البته اگه خود اینو یه مقدمه به حساب نیاریم)،تا جایی که یادمه از کلاس پنجم عاشق شعر بودم و هرجا صحبت از شعر میشد فوری هوش و حواسم پر می کشید اونجا...

 

سینمایی واژگان،به کارگردانی ضرب المثل..

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۳۵ ب.ظ | فرشاد یوسفی | ۵ نظر

تصور شد جزئیات را درک می توانیم؛پس گفتند بالاتر از سیاهی رنگی نیست!

گمان بردیم برای برتر بودن باید به سیاهی پیوست و اینچنین سفیدی ها نزد ما روسیاه شدند تا قاعده رنگ ها به هم بریزد.