امید؛مرگ تدریجی
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ |
فرشاد یوسفی
|
۲ نظر
یه بار شنیدم که گفت آدما با امید زندن
عااااام...
کاش انقد دروغگو نبود
یه بار شنیدم که گفت آدما با امید زندن
عااااام...
کاش انقد دروغگو نبود
و اما...
از اشعاری که وقتی دلم سمت عشق پر می کشه می سرایم
خودم خیلی دوسش دارم؛خداکنه شمام دلتون باهاش همراه شه
اگر چشم دل را گشودن بتوانیم،
می بینیم هر متنی صرفا برای خواندن نیست!
گاهی باید چشمان خود را ببندیم و به کلمات اجازه دهیم بدون واسطه خودشان را معرفی کنند...
سلام سلام سلاااام...
بی مقدمه بگم(البته اگه خود اینو یه مقدمه به حساب نیاریم)،تا جایی که یادمه از کلاس پنجم عاشق شعر بودم و هرجا صحبت از شعر میشد فوری هوش و حواسم پر می کشید اونجا...
تصور شد جزئیات را درک می توانیم؛پس گفتند بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
گمان بردیم برای برتر بودن باید به سیاهی پیوست و اینچنین سفیدی ها نزد ما روسیاه شدند تا قاعده رنگ ها به هم بریزد.