دره ای به اسم تنهائی
اگر چشم دل را گشودن بتوانیم،
می بینیم هر متنی صرفا برای خواندن نیست!
گاهی باید چشمان خود را ببندیم و به کلمات اجازه دهیم بدون واسطه خودشان را معرفی کنند...
گاه باید کلمات را بوئید،
گاه باید چشید،
گاه باید لمس کرد و
گاهی می بایست آرمید تا واژگان به خوابمان آیند!
حقیقتاً برخی لغات بسیار تلخند و ترش رو اما گریز ناپذیر
برخی نیز شیرین و جذاب لیک از اجتماع، فراری!
مدت ها در دنیای کلمات زندگی کردم.
هرکه را توانستم شناختم و سعی کردم با او دوست شوم.
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه متوجه شدم کلمات مرا به سمت دره ای راه می نمایند.
دره ای به اسم تنهایی!!!
تنهایی هزاران تعریف دارد ولی اگر تنها باشی ، می دانی که در تنهائی تعاریف و مفاهیم فقط بازی کلمات اند.
شاید بهترین وصف تنهایی ، نبودْ دیدنِ همهْ بودْ ها و عدمْ دیدنِ همهْ موجودهاست.
شاید تنهایی همان غربت است و همانا «غربت آن است که با جمعی و جانانت نیست» شاید هم غربت فقط بخشی از تنهایی یا نوعی از آن است!
گاهی همه با تو اند ولی تنهائی ، گاهی نیز در میان همه ای هستی که همگی تنهایند.
جالب تر اینکه این همه گیری و اجتماعات در معنای تنهائی و بیان احوالات او تغییری ایجاد نمی کند!
تنهایی جلوه های فراوان دارد اما گاهی همین جلوه ها نیز از فرط تنهایی و تنها طلبی ، رو نشان نمی دهند.
گاهی حضور یک تنها تمام جملات معلوم را مجهول می کند و گاهی حضورش مبیّن معنی هاست.
گاهی از بی کسی تنها می شویم و گاهی تنها می شویم تا کسی به سراغمان نیاید!
اما از معرفت این واژه غافل که نباشیم،
می فهمیم که وفاداری مطلق را فقط در او می توان دید.
و نیز غافل نباشیم که بهترینِ یاران ما، خود، تنهاست.
تنهایی رفیقی است که از دیدن سایرین شرم دارد.
اگر جمعی به گِرد ما باشد ، او رو می پوشاند ولی همیشه حضور دارد و حضورش در هر محضری ملموس است!
سلام دامیین
واقعا عالیه
خیلی قشنگه
تک به تک کلماتش نزدیک ترین فاصله رو با واقعیت زندگی داره
اینکه بتونی واقعیت زندگی رو بدون هیچ کم و کاستی بنویسی کار سختیه
واقعا عالی عالی پرتقالی